آتش نشان

شلنگ به دست...!!

آتش نشان

شلنگ به دست...!!

سوال شرعی...

هفته ی پیش بود...نزدیک ساعت یک و رب.تلوزیون رو روشن کردم که اخبار ورزشی نگاه کنم.

هنوز پنج دقیقه مونده بود تا اخبار شروع شه.داشت یه برنامه نشون میداد که ملت چفت زنگ میزدن از یه آخو.ند چفت تر از خودشون سوالات شرعی می پرسیدن.

همینجوری جلوی تلوزیون دراز کشیدم تا اخبار شروع شه...گفتم یه حض معنوی هم برده باشیم!!

یارو زنگ زد یه سوال پرسید...واقعا اون لحظه نمیدونستم به سوالش بخندم یا گریه کنم.

مرتیکه چفت اسگل برگشته میگه:"سوالم درباره ی اهدای عضوه...میخواستم ببینم اگر کسی عضوشو اهدا کنه بعد اون شخصی که با دریافت عضو  زنده شده دچار معصیت بشه گناهش به پای اهدا کننده هم نوشته میشه؟!"

به خدا قسم تا پنج دقیقه داشتم تو دلم به یارو فحش خواهر و مادر میدادم!



پ.ن:اگر دلتون میخواد کارت اهدا عضو داشته باشید برید اینجا و ثبت نام کنید.

نماز باران...

مردم یه شهر که خیلی وقت بود رنگ بارون رو ندیده بودن تصمیم گرفتن به یکی از بیابونای شهرشون برن و نماز بارون بخونن که شاید بارون بیاد...

تو کل جمعیت اون شهر فقط یه پسر بچه ی 10 ساله از ته دلش به خدا ایمان داشت...فقط همون پسر بچه با خودش چتر آورده بود...



پ.ن:به جون خودم من بزرگ شم فیلسوفی چیزی میشم!!

افسوس...

افسوس...هر چه تلاش کردم مردم بفهمند٬فقط به من خندیدند(چارلی چاپلین)

پ.ن:همینجوری یه دفه ای یادش افتادم...!

گدا هم گداهای قدیم!

بابا گدا هم به خدا گداهای قدیم!!

یارو یا شل و پل بود یا خودشو میزد به شل بودن...مینشست یه گوشه میگفت علیلم!...ذلیلم!... شیش تا بچه دارم!...کمک کنید!

تو هم یه پنجاه تومنی یا صد تومنی یا اگه دیگه خیلی دست دل باز بودی یه دیویستی میذاشتی کف دستش یا مینداختی تو کاسش!اونم یه اجرت با زهرایی...خدا خیرت بده ای چیزی میگفت و میرفتی.


اما حالا از یک راه های جالبی گدایی میکنن که هم برات نرخ تعیین میکنن که چقدر بهشون بدی هم دیگه اسمشون گدا نیست!لا مصبا انقدرم زیادن هفته ای یه دونه میخورن به تورت!

مثلا همین دیشب:

(قابل توجه سجاد:)سر فلکه بودم(دقیقا سر سرش!) یه پسره ۱۹ یا نهایتا ۲۰ ساله اومده میگه داداش بچه همین محلی؟!

-آره چطور؟!

-حقیقتش ما با رفیقامون اومده بودیم اینجا٬رفتیم این باجه تلفن پایین یه زنگ بزنیم...زنگ زدم برگشتم دیدم پفیوزای........ قالمون گذاشتن.یه ۵۰۰ داری بدی ما تا حسن آباد بریم؟!

منم کم نیاوردم گفتم شرمنده پولم پنج تومنیه!چهار و پونصد خورد داری؟!

بدبخت فهمید قضیه چیه رفت...


یه بارم زیر پل آزادگان پسره اومده میگه داداش ببخشید من خیلی عرذ(منظورش عذر بود!) میخوام از اینجا چه جوری میشه رفت متروی کرج؟!

گفتم تاکسیاش همین بالان سوار شو...

-کرایشون چقدره داداش؟!

-فکر کنم ۴۰۰ یا ۵۰۰ تومن.

-من خیلی معذرت میخوام داری ۵۰۰ به ما بدی حقیقت پول ندارم!!

یه جوری زیر لبی که اونم بشنوه گفتم گدا هم گداهای قدیم و رفتم...


و کلی راه های دیگه که بخوام از تجاربم براتون بنویسم یه کتاب میشه...




پ.ن:انصافا گدا هم گداهای قدیم!


تبریک

بازگشت افتخار آمیز خود را به وبلاگ خودم تبریک عرض میکنم...

بزن اون دست قشنگ رو به افتخارم!!