-
[ بدون عنوان ]
1391/08/19 15:43
اینجا ... کسی صدای ما رو میشنوه ؟...؟...!؟ یاد اینجا بخیر ...
-
be chand dalil !
1391/05/26 20:24
salam hamegi khoobid ?? emrooz bade gharni yadam oftad ke ye weblogiam hast... goftam ye sar bezanam ye cherto perti benevisam ! be do dalile omde in chand vaght naboodam aval inke hamoontor ke molaheze mikonid in keyboarde azize dele bande farsi nadare manam fingilish badam miad o halo hoselasham nadaram ke se sa@t...
-
[ بدون عنوان ]
1391/01/01 21:22
گر تو سبزی سبزم ... گر تو شادی شادم ... من ز شیرینی تو فرهادم وطنم ، ایرانم عید آن روز مبارک بادم که تو آبادی و من آزادم ... * امیدوارم برا همه سال خوبی باشه
-
[ بدون عنوان ]
1390/11/28 18:01
من و تو کم بودیم... من و تو اما در میدان ها اینک اندازه ی ما میخوانیم... من و تو حق داریم در شب این جنبش... نبض آدم باشیم... من و تو حق داریم که به اندازه ی ما هم شده با هم باشیم! ** فرهاد - نجوا
-
[ بدون عنوان ]
1390/11/24 20:20
از قدیم و ندیم گفتن گوش دادن به حرف بزرگتر از اوجب واجباته (!) ... مخصوصا اگه اون بزرگتر خواهر بزرگت باشه که دیگه هیچی دیگه ! ... واسه همین پست قبلی حذف شد ! ...
-
کارنامه ی نمره های بالای هجده ! ...
1390/11/12 20:04
شبنم جان اینم کارنامه ای که قولشو داده بودم !! البته واسه هادی رو نتونستم عکس بگیرم چون شرایط هادی مساعد نبود امروز !! از نظر معدل همین که بالای 17 شدم راضی کننده بود ! ولی خب پایین ترین نمره م 18 نبود ! تقدیم با احترام فراوان ! فکر کنم 12 و 13 تا 18 خیلی فاصله دارن نه ؟!؟!؟!؟
-
بندر عباس / یه مادر بیست و نه ساله ... / واقعی
1390/11/04 19:37
- خانوم پاتون شکسته . باید گچ بگیریم ... این گچای فایبر گلاس بهتره سبکتره راحت ترید ! . . . + مامانی خیلی گشنمه ! × باشه عزیزم الان میرم واست غذا درست میکنم قربونت برم ... پیک نیکو برمیداره میره تو بالکن که واسه دختر شش ساله ش ماهی کباب کنه . پیک نیک نشتی داشته و فایبر گلاسم آماده واسه سوختن ! × سوختم ... سوختم ......
-
من غلط کنم دیگه عنوان بذارم :(
1390/10/27 13:55
خب به نا سلامتی تمام و خیلی شدید امتحانا تموم شد ... افتضاح ترین امتحانای عمرمو دادم ! حتی ورزشم شاید بیست نشم چون ی بار شلوار نبردم گفت بهت بیست نمیدم !! ولی خب اصلا مهم نیست هر چی شد شد به درک ! زندگی رو بچسب ! ... ولی واسه گرفتن کارنامه م لحظه شماری میکنم !! لحظه شماری میکنم چون میخوام به محض اینکه کارنامه گرفتیم...
-
تجدیدی ها!!؟!
1390/10/12 16:14
بدترین امتحان در طول عمر هفده و نیم ساله ام! همه چیز عادی بود... داشتم سعی میکردم فیزیک بخونم... سعی خودمو کردم، تا جایی که میشد... ولی خب، گاهی اوقات سعی آدما نتیجه نمیده... "همه ش بستگی به این داره که خدا باهات حال کنه یا نه"... این همه سال باهام حال کرده بود ولی این امتحانا دیگه باهام حال نمیکنه... دلیلش...
-
از چی بگم ؟!؟!!!!
1390/10/09 22:32
الان سه روزه دارم فکر میکنم ی چرت و پرتی گیر بیارم بنویسم ! واقعا نمیدونم از چی و از کجا بگم ! نمیدونم از امتحانا بگم که تا حالا سه تاش رفته فقط دینی رو مطمئنم نمیفتم !! از امتحان حسابان فردا بگم که اگه قبول شم محلو شیرینی میدم ! از همایش به اصطلاح فیزیکی بگم که فرماندار محترم استان البرز میاد گاله رو باز میکنه شروع...
-
[ بدون عنوان ]
1390/09/26 15:45
میگم یادش بخیر... یه مدت تا دسته کرده بودیم تو وبلاگ، اونم اساسی...! فیسبوک اومد کشیدمون بیرون! اون موقع حس میکنم بیشتر خوش میگذشت... الآن خیلی مزخرف شده زندگی... همه ش بخاطر درس و مدرسه س! خوبیش اینه که حداکثر دیگه تا چند ماه دیگه که شرایط سخت شد یا 2012 میشه بگا میریم و یا اگه چیزی نشد، خودم همه رو میکشم! هر کی دوسش...
-
[ بدون عنوان ]
1390/05/22 00:27
بر سرش زدند و گفتند تو تیزهوشی... به مدرسه فرستادندش و گفتند امتحان بده، تو دانش آموزی! خری را به او دادند و او را گفتند : بزن! (البته الآن دیگه ماها همه میدونیم که بدون خر هم میتونست) کامپیوتر کوچکش را ربودند... و ما همگی در انتظار ماه مرداد و شهریور نشستیم و درس وقتی ما را اینگونه دید... جز او کسی نخندید... با...
-
پدر صاب بچه درمیاد ...
1390/05/18 17:19
زن و مرد باهم تلاش میکنن یه زندگیه جمع و جور تشکیل میدن ٬ بعد چند وقت فکر بچه دار شدن میفتن ! مادر بدبخت نه ماه پدرش درمیاد تا این پسر دنیا بیاد ... حالا تازه بدبختی پشت بدبختی !! بابای بیچاره ش بلا نسبت مثل سگ جون میکنه واسه یه لقمه نون که بده این بچه کوفت کنه بزرگ شه پس فردا بشه مایه افتخارش !! به خاطرش اضافه کار...
-
به قول هادی !!
1390/05/13 16:17
من ، شخصیت به این خفنی ، به این درازی !، برگشتم دارم مینویسم!!! درک میکنی؟ در مخیله محدودت میگنجه؟ اصلا میفهمی؟!!! *بعد از دوماه بالاخره نتم وصل شد ! *جاتون خالی ی قهرمانی تو کشور دیگه ام زدیم به این کمر بی صاحاب (!!!) به همراه یه چهل تومن و یه دست گرمکن شلوار دیگه سجاد جون دلت بوسوزه !!
-
وقتی نبودم ! ...
1390/04/07 19:07
سلام ... خوبید ؟! خیلی وقت بود نبودم ... آخه خونمونو عوض کردیم اینترنتم قطع بود . هنوزم قطعه الان اومدم کافی نت ! تو این مدت که نبودم اتفاقای خوبی افتاد ... مثلا اینکه امتحانا تموم شد ! کارنامه مو گرفتم . و خود کارنامه شامل دو اتفاق بزرگ بود ! اول اینکه معدلم بالای هفده شد و دوم و مهمتر اینکه شیمی نیفتادم !!! جونم...
-
حروم خور!
1390/03/07 12:51
جان مادرت، هر کی که هستی، پول منو بیار بذار سر جاش! باور کن نیاز دارم!! اون دفعه مسابقه رو بردیم خوشحال بودم بهت چیزی نگفتم ولی ایندفعه امتحانو ریدم اصلا هم حال ندارم! زود باش پول منو بده! * مدرسه مون دزد داره! * امتحان زبان فارسی ... ... تر تر! شاید 15 بشم! * بهاره خانوم divorced داستان داره، ما با این تیکه کلی هم...
-
[ بدون عنوان ]
1390/03/01 13:33
سلام... نمیدونم الآن جو گرفته یا نه... ولی فکر کنم divorced شدم! اصلا خوب نیست... * امتحانارو دوست ندارم... نمیخوامشون!
-
[ بدون عنوان ]
1390/02/13 16:37
سلام... یه اتفاقی افتاده خیلی مهم! درحدی که مثلا مسیر زندگیتونو عوض کنه! پس اگه خوشبختین حواستون باشه مسیرتون عوض میشه بدبخت شدین تقصیر من نیستا؟!... (من همچنان با مزه م!) خبر اینکه، من ، شخصیت به این خفنی ، عضو فعال گروه Li Boys ، به این درازی !، برگشتم دارم مینویسم!!! درک میکنی؟ در مخیله محدودت میگنجه؟ اصلا...
-
اطلاعیه ی جدید !
1390/02/02 18:33
به پیشنهاد یکی از دوستان بسیار عزیز و گرامی ( ! ) وبلاگو حذف نمیکنم ! ولی حالا حالا ها دیگه وبلاگو آپ نمیکنم ! این حالا حالا ها هم معلوم نیست کی باشه ... شاید همین فردا ... شایدم هیچوقت ! *چه کنم که خراب رفیق و رفاقتم !!! *بالاخره آدمای معروفی مثل من باید دل هواداراشونو شاد کنن دیگه !!!
-
هر آمدنی را رفتنی است ! ...
1390/02/01 19:04
سلام ... خیلی وقت بود که حسش نبود ... هادیم که رفت دیگه کلا حسش رفت ! دیگه حال نمیده ! یه زمانی خیلی حال میداد ... موضوع بود بنویسم . بچه ها بیشتر بودن ! برو بیایی بود اینجا ! ش ا ی د یه زمانی دوباره حسش بیاد و برگردم ... تو یه خونه ی جدید ! شایدم نه ... نمیدونم ! * روز شمار : تا سه روز دیگه این وبلاگ حذف خواهد شد !!...
-
اختلاف !
1390/01/27 19:36
جمعه شب تولد دوتا از بچه ها بود ... دعوتمون کردن رستوران ! من رستورانشو بلد نبودم واسه همین با یکی از دوستام قرار گذاشتم که از فلکه باهم بریم و این دوست گرامی طبق عادتش ده دیقه دیر تر از ساعت قرار اومد ! تو این ده دیقه همینطوری واسه خودم چرخ میزدم که رسیدم جلوی یه موبایل فروشی ! وایسادم قیمتارو نگاه کردن ... یه مادر...
-
بر خرمگس معرکه لعنت !!!
1390/01/18 18:07
سلام بچه ها ! خواستم بگم مثل اینکه ی نفر با اسم من تو دو تا از وبلاگا ( قاب عکس چوبی و هفت سنگ ) نظر خصوصی گذاشته و ی سری چرت و پرت گفته ! گفتم که اگه یه وقت کسی اومد واسه شما هم با اسم من نظر گذاشت و شرو ور گفت بدونید که من نیستم ... *پیشگیری بهتر از درمان ... ! *چشم ندارن پیشرفت و معروفیتمو ببینن دیگه ... همه ش برام...
-
سیزده به در ... !
1390/01/11 23:41
سلام ! خوبین همگی ؟! من خوب نیستم ! اصلا حال نمیده ... عید دوست ندارم ! اصلا عید خوبی نبود ! خیلی براش برنامه ریزی کرده بودم . میخواستم روزی سه ساعت درس بخونم ولی نمیدونم چرا نشد !! اتفاقا دیشبم که با عمه م چت میکردم اونم میگفت میخواسته درس بخونه ولی نتونسته !! ولی واقعا عید مسخره ای بود !! کلا به تا ساعت دوازده...
-
نوروز !
1389/12/29 18:21
امسالم گذشت ... خیلی کارا باید میکردم که نکردم! خیلی اتفاقا باید میفتاد که نیفتاد ! خیلی کارا رو نباید میکردم که کردم! و خیلی چیزا که اصلا فکرشو نمیکردم اتفاق بیفته ولی اتفاق افتاد! امسالم گذشت ... به خاطر خیلی از کارایی کردم پشیمونم ... به خاطر خیلی از کارایی که نکردم هم پشیمونم ! امسالم گذشت ... با همه ی بدیا و...
-
دیگه تنها شدم من ... !!!
1389/12/23 17:01
دیگه ازین زندگی خسته شدم ... دیگه نمیتونم ادامه بدم ! واقعا حالم ازین دنیا و این زندگی بهم میخوره ... ! آخه یه آدم چقدر میتونه نامرد باشه ؟!؟! اصلا همشون همینجورین ... همشون آدمو وسط راه تنها میذارن !! اصلا از اولم من براش مهم نبودم ! از اولش باید میفهمیدم که همه ی حرفاش دروغه ! واقعا نمیدونم باید چیکار کنم ؟؟! . . ....
-
روز های طاقت فرسا !
1389/12/17 17:09
این دو روز مدرسه خیلی سخت گذشت ... مخصوصا دیروز زنگ اول که با بچه ها رفتیم نماز خونه و با آهنگ خواننده ی محبوب عباس قادری (بزن دست قشنگه رو !!) بسی زیبا رقصیدیم !! و همچنین دیروز زنگ دوم که با هادی از دیوار مدرسه پریدیم بیرون تا چهارراه طالقانی قدم زنان و در نهایت خونسردی رفتیم و به صورت خیلی پررو از در اصلی مدرسه...
-
از شیطان به خدا !!
1389/12/12 19:24
چند روز پیش شیطان نامه ای به خدا نوشت که متنش این بود: با سلام خداوندا از آن جایی که دولت جمهو.ری اسلامی قدرت و استعداد خاصی در فریب اذهان عموم دارد این جانب تصمیم به استعفا از سمت خود گرفتم. لطفا با استعفای بنده موافقت بفرمایید!! قربان شما شیطان! ضمنا دیروز خدا جواب شیطان رو به این صورت داد: با سلام خدمت شیطان عزیز!...
-
غصه ی فردارو بیخیال!
1389/12/03 22:25
امشب یه حسیه که میخوام برم کچل کنم و ابروهامو بردارم و فردا صبح برم مدرسه تف کنم تو صورت سلیمی و اسحاقی و، بعدش برم بزنم شیشه مغازه ها رو بشکنم و فرار کنم و... بعدش برم سی دی فروشی هارو به هم بریزم و... میرم سر کوچه، یه بسته سیگار بخرم و دوتا ساندیس ۲۰۰تومنی با یه تیتاپ ۱۰۰تومنی...، بعدش برم وایسم سر کوچه مدرسه...
-
Li
1389/12/03 16:55
بترکه چشم همه حسودا! ای خدا!! دو ساعت نشستم پست نوشتم همش پرید!
-
پرچم بالاس!!
1389/11/29 20:19
بله خواستم به اطلاعتون برسونم که اینجانب با تیم منتخب ناحیه سه قهرمان مسابقات فوتسال استانی شدیم و پرچم ناحیه سه رو به همراه تیم راهنماییامون که اونا هم قهرمان استان شدن به شدت بردیم بالا!!! هر چند که قهرمانان واقعی شهدا هستند!!!! ۱- حیف ...! ۲- سپندار مذگان هم مبارک!...