آتش نشان

شلنگ به دست...!!

آتش نشان

شلنگ به دست...!!

اردو

امسال(منظورم سال تحصیلیه)مدرسه ی ما تا میتونست مارو برد اردو.هرجا که شما بگید و به ذهنتون برسه(سجاد جان فشار نیار!!).دیگه داره حالم از هرچی اردو بهم میخوره...آخه یکی نیست به این مسئولای مدرسه ی ما بگه آخه بابا جان تفریح خوبه ولی دیگه نه انقدر...

اینا میخوان ما از درس جا بمونیم پس فردا هم معتاد شیم...اینا همه از نقشه های کثیف آمریکاست!!

شما نمیدونید که اینا میخوان برای اولین بار امسال مارو ببرن اردو،دیگه شورشو در آوردن.نمیدونید کجا هم میخوان ببرن که...من که ندیدم ولی اونا که دیدن میگن یه جاییه به چه بزرگی.از اینور دنیا تاااااااااااااااااااا ده متر اونورتر!!!چه امکاناتی داره...چمن،آسفالت،درخت و از همه مهم تر سرویس بهداشتی!!

خلاصه هرچی بگم کم گفتم...دیگه بیشتر از این نمیگم که حسرت نخورید...جای همتون رو خالی میکنیم...




خدا...

خدایا حالا نمیشه این یه دفعه رو بیخیال شی...

خودت بخیر بگذرون...

دمت گرم...!!!



f.n:این پست رو گذاشتم که خدا بخونه...نظرای خدا هم که همیشه خصوصیه...واسه همین جرقه نذاشتم...!!!


فوتبال حرفه ای!!

آخه یعنی چی...؟؟؟اصلا مگه میشه؟!؟!

من هرجوری فکر میکنم میبینم امکان نداره...مگه یه داور چقدر میتونه...!!!

نمیدونم با خبر شدید یا نه اما جمعه ۲۰ام جامعه ی داوری فوتبال ایران تونست به افتخاری بزرگ دست پیدا کنه و برای اولین بار در دنیا یه داور ایرانی کاری کرد که باعث سربلندی هرچه بیشتر فوتبال ایران شد و افتخاری به کلکسیون افتخاراتش  اضافه شد و موجبات سربلندی هرچه بیشتر مارو فراهم آورد...!!!

این داور باهوش و زیرک ایرانی تونست در یک دیدار دوبار سوت پایان بازی رو به صدا در بیاره و همه رو شگفت زده کنه...واقعا چه خلاقیتی به خرج داد این داور...!!!

نمیدونم چه فکری پیش خودش کرد که وقتی دو دقیقه مونده بود بازی تموم شه بدون اینکه وقتای اضافه رو حساب کنه سوت رو زد و چند دقیقه بعد تازه فهمید چه دسته گلی به آب داده...

واسه همین رفت وسط حلقه ی شادی تیم پیروز و بهشون گفت که بند و بساطشون رو

جمع کنن وگرنه زنگ میزنه ۱۱۰که شهرداری بیاد به جرم برگزاری پارتی پدرشون رو در بیاره!!

البته تیم بازنده اگه میدونست قراره تو ادامه ی بازی یه گل دیگه هم بخوره عمرا اونقدر اعتراض نمیکرد...

ولی خودمونیم بعضی وقتا و بعضی جاها یه اتفاقایی میفته که فقط بعضی وقتا و بعضی جاها اتفاق میفته!!!(چی گفتم!)



بدون شرح!!!

عارفی را گفتند...

جمله ای بگو تا به هنگام شادی غمگینم کند و به هنگام غم شادم کند...

عارف گفت:

این نیز بگذرد...



من برگشتم...!!!

دوباره سلام...

من برگشتم...با کوله باری از تجربه!!!میدونید،حبس آدم رو مرد میکنه!!!

تو این مدت که نبودم بلاگ اسکای چقدر تغییر کرده بود!!!

فقط از همین اول بگم جون مادراتون راجع به پست نظر بدید که مجبور نشم مثل وبلاگ

قبلی(آتش فشان)حذفش کنم...

فعلا...