-
اوج بی بعدی!/بعدی!
1389/07/25 17:53
مدتی نبودیم.... حال نداشتیم.... برگشته میگه هیسسسس! یه وقت سلیمی نشنوه، حرفشو میکنه تو حلقم که بخورم... من هم میخورم! نمیتونم بهش نه بگم... بهش میگم باشه اشکال نداره اصلا از فردا اسممونو بنویس بده به سلیمی... تو گوشش میگم به تخ...م! اون یکی برگشته میگه یادش بخیر تو هر خیابونی راه میرفتیم، بیست و پنج نفر میگفتن سی دی...
-
سپا.ه پاسدا.ران!!
1389/07/19 21:37
دارم از باشگاه برمیگردم.(از محله ی کلاس بالای حصارک بالا!!)منتظر ماشینم.یه ماشین شخصی میاد جلوم نگه میداره... -آقا داریوش؟ داره با گوشی حرف میزنه... با علامت سر تایید میکنه که مسیرش میخوره و با دست اشاره میکنه ساکت! سوار میشم.یه جوونه بیست و هفت هشت ساله.از اون بچه های تیر حصارک! کاملا مشخصه داره با دختر حرف میزنه-نیش...
-
کپی کنید... به تخ/متون هم نگیرید!
1389/07/16 21:10
برگشته میگه جان من کپی نکنید...! با خودم میگم خب راست میگه بیچاره زحمت کشیده، پدرش در اومده، سه میلیارد خرج کرده سریال 90 قسمتی ساخته... حداقل باید پول ساختشو در بیاره... میبینم که تو خارج از ایران همه اورجینال میخرن و چهل پنجاه تومن میدن به یه CD... حالا میخواد آلبوم موزیک باشه یا برنامه یا هر چیز دیگه ای... تصمیم...
-
کفش های قرمز...
1389/07/13 21:45
دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و به کفش های قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد :"اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت را بفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو برات می خرم" دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت: یعنی من باید دعا کنم...
-
همینجوری الکی!
1389/07/11 15:12
ببین خنده دار نخواهد بود اگر تمام جانوران باغ وحش آزاد شوند و به من و تو نگاه کنند؟ و خنده دار نخواهد بود اگر آنها ما را توی قفس بگذارند و کانگوروها و خروس جنگی ها پشت قفس سن ما را حدس بزنند! و خنده دار نخواهد بود که میمونها جلو بیایند و به طرف ما کلوچه با طعم موز دراز کنند... و خنده دار نخواهد بود که بزها به تلافی،...
-
عشق یعنی...!
1389/07/08 16:09
یادش به خیر یه زمانی وقتی وارد سایتی میشدی که فیلتر بود یه صفحه میومد که نوشته بود دسترسی به تارنمای مورد نظر امکان پذیر نمیباشد... تا چند وقت پیش که مدل فیلترا عوض شد و یه صفحه با شونصد تا پیوند مثل حوزه ی علمیه میومد که اگه کسی سرش درد میکرد بره تو این سایتا!! فکر کنم الان دو سه هفته ای باشه که پایین همون صفحه یه...
-
سوال فنی!
1389/07/06 18:42
سلام... هیچ هدف خاصی از گذاشتن این پست ندارم.مدرسه ها م که شروع شده کم تر وقت میکنم بیام.فقر موضوع هم که بیداد میکنه! تنها هدفم از این پست این بود که اینو بگم: به یه دلیل خاص میخوام برا خودم اسم مستعار انتخاب کنم ولی هرچی زور میزنم اسم خوب به ذهنم نمیاد!!حالا شما ها به داد این جانب برسید و اسمای باحالی که به ذهنتون...
-
[ بدون عنوان ]
1389/07/03 17:06
به خودم گفتم: "بیا کنار من بشین..." و هر چند بی معنی بود اما برای اطمینان دست خودم را گرفتم و با خودم روی پرچین نشستیم... ... * اتاق فرمان اشاره میکنه عکس خیلی هم متناسبه با متن! * میگم همه رفتنا، بریم تبادل لینک با دیگرون...! * خوش میگذره مدرسه؟ دانشگاه؟ * خوبه که میدونم دارم چرت مینویسم...
-
من...مدرسه...شاید خوب شاید بد!
1389/06/31 13:09
گذشت...تابستونم گذشت.قبل از این که بفهمم اومده گذشت...!چقدر مسخره گذشت...چقدر بد گذشت...واقعا چه زود دیر میشه! فردا هم باید بریم مدرسه.اینم میگذره اما خدا کنه خوب بگذره...خدا کنه مثل تابستون نشه...خدا کنه باز شدن مدرسه کمک کنه که من٬من بشم! کاش دوباره خوب شروع شه...کاش هیچوقت تموم نشه.کاش همیشه بمونه. و کاش منو از این...
-
پاداش شهیدان خدا
1389/06/30 11:30
در کتاب "معاد"، نوشته ی آیت الله دستغیب شیرازی، ایشان از پیامبر اسلام (ص) نقل میکنند که رسول خدا فرموده: "هر مؤمنی که شهید میشود، در بهشت قصری انتظارش را میکشد که در آن قصر 70 حجره است و در هر حجره 70 اتاق و در هر اتاق 70 تخت و بر هر تخت 70 فرش گسترانده اند، که بر هر فرش یک حوری نشسته است و انتظار آن...
-
به هم سلام کنید به گرمیِ...
1389/06/27 13:56
سلام به شما دوستای خودم... (دیگه حالم به هم میخوره که بخوام بگم برگشتم!) سلامی به گرمی گ/وز حاصل از صرف تخم مرغ آبپز در ظهر تابستان... یه سفر رفتیم با کلی اتفاقای جالب... میخوام بگم به شخصه یه مار ۲متری رو کشتم! به شخصه مثل سگ از سگ میترسم... به شخصه یه قورباغه رفت زیر چرخ ماشینمون و وقتی ترکید صدای شتلق داد که صداش...
-
چرا؟!
1389/06/23 20:57
چرا؟...واقعا چرا تو کشوری که ادعای دموکراسی توش داره لایه ی اوزونو پاره می کنه(!)باید به قرآن بی احترامی بشه؟ اونم قرآنی که فقط ۷۶ بار توش اسمهای «مریم»«عیسی»«روح ا...»«روح القدس» و...اومده.مگه اونا مسیحی نیستن؟پس چرا به مقدسات خودشونم بی احترامی میکنن؟ پ.ن:کارشون اصلا درست نبود... پ.ن۲:اولین باره که دارم از ته دل...
-
آزادی
1389/06/21 10:36
خوش به حال راننده تاکسی های خط میدان آزادی... دقت کردی چه آزادانه فریاد میزنند: آزادی...آزادی...آزادی... پ.ن:هرروز که میگذره من یک قدم به دوباره من شدن نزدیکتر میشم... پ.ن2:هادی هنوز همدانی؟! پ.ن3:اینروزا همه یه آهنگ میچسبونن تنگ پستشون!!مگه من چیم از بقیه کمه؟!اینم آهنگ: نان و ماه-فریدون اسرائی
-
ربنا لا تزغ قلوبنا...
1389/06/18 22:43
پروردگارا... ملغزان دلهای مارا پس از آنکه هدایت کردی مارا... و ببخشای بر ما از آنچه که از نزد توست قسم به مهربانیت ای مهربان ترین مهربانان. پ.ن:عیدتون مبارک! پ.ن۲:سجاد بغض داره خفم میکنه...دوست دارم...عاشقتم پ.ن۳:زیاد به بالایی توجه نکنید.یه قضیه ایه بین منو سجاد.من دیگه تقریبا حالم رو به راهه...فقط امیدوارم منو...
-
اسطوره...
1389/06/15 12:33
چند روز پیش... 9شهریور... چه روزی بود؟ 8 سال پیش تو نهمین روز شهریورماه سال 81 یه مرد تاریخی از میان ما رفت... از اون آدم ها که هر چند سال یکبار پیدا میشن تا چراغ احساسات و موسیقی رو روشن نگه دارن... گویا وقتی در ایران پزشکان جوابش کردند، فهمید که دیگر آخر کار است ، با دلی غمگین به پاریس رفت ولی میدانست پزشکان آنجا...
-
شهید بشی ننه...
1389/06/11 12:56
مطهری میگه: شهادت سعادت میخواد که نصیب هر کسی نمیشه... بنظر من وقتی یه شخصی آدم خوبی باشه یه احتمالی هست که بره بهشت یا جهنم... مثلا ۶۰٪ میره بهشت و ۴۰٪ میره جهنم... ولی وقتی یکی شهید میشه احتمال اینکه بره بهشت میرسه به ۹۹/۹۹٪...! (نظر منه!) چون طرف جونشو میذاره تا تخ.مای مملکتو نگه داره...! حالا ما وقتی یکی شهید میشه...
-
شب قدر...
1389/06/10 22:48
گویند کریم است و گنه می بخشد... گیرم که ببخشد زخجالت چه کنم؟... پ.ن:تا حالا هیچ وقت تو زندگیم اینجوری گریه نکرده بودم که دیشب(شب قدر)گریه کردم.امسال اولین سالی بود که واقعا برا دل خودم گریه کردم...به حال خودم گریه کردم. پ.ن۲:خدایا تو اگه منو نبخشیدی حرفی نیست...ولی کمکش کن که بتونه ببخشدم... پ.ن۳:هادی زود آپ کنا......
-
[ بدون عنوان ]
1389/06/09 14:43
من همینجا مهر سلامت میزنم رو ک.ون محمدرضا و اعلام میکنم که به هیچ وجه افسرده نیست... الآن خیلی هم حالش خوبه... یه مسآله کوچیکه که برطرفش میکنیم... اصلا چرا جو سازی میکنید؟ وبلاگ ما پر خنده و شادیه... خودم هم تا ۲۴ ساعت آینده آپ میکنم...هیچ مشکلی نیست... اگه باشه هم خودم تکذیبش میکنم! پ.ن: محمدرضا خیلی خره...( )
-
من...دیگه من نیستم!
1389/06/08 20:50
فکر کنم سه چهارم کسایی که تو وبلاگم میان منو دیدن و با اخلاقم آشنان...میدونن که از هر فرصتی استفاده میکنم که یه تیکه ی خنده دار بندازمو بقیه رو شاد کنم... ولی من...دیگه من نیستم! نمیدونم تا کی ولی مطمئنا برا یه مدت طولانی دیگه اون آدمه شاد و خوشحال نیستم.کارم شده اشک و گریه و بغض و ناله و آه و ... هادی جون فعلا تا...
-
دنیای این روزای من...
1389/06/04 13:40
ای بابا... شوخی شوخی گذشتا... من دوست ندارم... راستش می ترسم... مدرسه ( )... فقط 26روز مونده... واقعا راست میگن تو یه چشم به هم زدن میگذره... انگار همین 3 سال پیش بود که تو WorkBook با اون پسره مصاحبه میکردیم و مینوشتیم I am 13 ...! انگار همین 8ماه پبش بود که کارنامه نوبت اولو دادن دستمون و داشتیم میزدیم تو سر خودمون...
-
من و هادی...
1389/06/02 14:21
اگه تازگیا سه شاتگان به دست رفتید که هیچ ولی اگه نرفتید برید این پستو که هادی(red beetle) گذاشته بخونید...
-
من و آریان و مدرسه!
1389/05/30 19:01
امروز حدود ساعت12و نیم بود...تلفن خونه زنگ زد.آریان بود.گفت محمدرضا میای مدرسه من مدرسه م میخوام فیزیک بخونم برا امتحان بیا با هم بخونیم.منم که خراب رفاقت پا شدم سریع حاضر شدم رفتم مدرسه.آریان تو کلاس خودمون رو به پنجره نشسته بود داشت بیرونو نگاه میکرد...سلام کردم. گفت تو کی اومدی من دارم بیرونو نگاه میکنم تو اومدی...
-
ثروت...
1389/05/24 22:23
همیشه ثروت عامل خوشبختی نیست...
-
داور خشن
1389/05/24 22:17
این داوره زده رو دست کلینا!! دهن سرویس چه زوریم داره!
-
بچه های درس خون...
1389/05/24 22:11
آدم واقعا لذت میبره وقتی این جوونای سالمو درس خونو می بینه...همین جوونان که آینده ی این مملکتو میسازن دیگه!
-
سوتی...
1389/05/21 15:33
سلام...اولا اعلام میکنم که از سفر برگشتم(نمیخواد بگید به ت....م!!) یه هم باشگاهی دارم که خدای هر چی سوتیه...یعنی یه جورایی دست سجادو تو اون زمان که تازه از تبریز اومده بودنو از پشت دستبند زده...تو این مسافرتم با سوتیاش سنگ تموم گذاشت و دل هممونو شاد کرد...دیدم موضوعی نیست گفتم چندتا از سوتیاشو براتون بنویسم دور هم...
-
سوال شرعی...
1389/05/17 17:47
هفته ی پیش بود...نزدیک ساعت یک و رب.تلوزیون رو روشن کردم که اخبار ورزشی نگاه کنم. هنوز پنج دقیقه مونده بود تا اخبار شروع شه.داشت یه برنامه نشون میداد که ملت چفت زنگ میزدن از یه آخو.ند چفت تر از خودشون سوالات شرعی می پرسیدن. همینجوری جلوی تلوزیون دراز کشیدم تا اخبار شروع شه...گفتم یه حض معنوی هم برده باشیم!! یارو زنگ...
-
نماز باران...
1389/05/15 12:49
مردم یه شهر که خیلی وقت بود رنگ بارون رو ندیده بودن تصمیم گرفتن به یکی از بیابونای شهرشون برن و نماز بارون بخونن که شاید بارون بیاد... تو کل جمعیت اون شهر فقط یه پسر بچه ی 10 ساله از ته دلش به خدا ایمان داشت...فقط همون پسر بچه با خودش چتر آورده بود... پ.ن:به جون خودم من بزرگ شم فیلسوفی چیزی میشم!!
-
افسوس...
1389/05/14 12:48
افسوس...هر چه تلاش کردم مردم بفهمند٬فقط به من خندیدند(چارلی چاپلین) پ.ن:همینجوری یه دفه ای یادش افتادم...!
-
گدا هم گداهای قدیم!
1389/05/08 18:15
بابا گدا هم به خدا گداهای قدیم!! یارو یا شل و پل بود یا خودشو میزد به شل بودن...مینشست یه گوشه میگفت علیلم!...ذلیلم!... شیش تا بچه دارم!...کمک کنید! تو هم یه پنجاه تومنی یا صد تومنی یا اگه دیگه خیلی دست دل باز بودی یه دیویستی میذاشتی کف دستش یا مینداختی تو کاسش!اونم یه اجرت با زهرایی...خدا خیرت بده ای چیزی میگفت و...