آتش نشان

شلنگ به دست...!!

آتش نشان

شلنگ به دست...!!

من...مدرسه...شاید خوب شاید بد!

گذشت...تابستونم گذشت.قبل از این که بفهمم اومده گذشت...!چقدر مسخره گذشت...چقدر بد گذشت...واقعا چه زود دیر میشه!

فردا هم باید بریم مدرسه.اینم میگذره اما خدا کنه خوب بگذره...خدا کنه مثل تابستون نشه...خدا کنه باز شدن مدرسه کمک کنه که من٬من بشم!

کاش دوباره خوب شروع شه...کاش هیچوقت تموم نشه.کاش همیشه بمونه.

و کاش منو از این حالت دربیاره:







پ.ن:خدا کنه ببخشه!

پ.ن2:من کی من میشم؟!

پ.ن3:somebody is me-enrique
نظرات 18 + ارسال نظر
امید 1389/06/31 ساعت 13:51 http://omidsh.ir

زودتر از اینکه بفهمی من میشی. اصلاْ نمیفهمی چطور شد! من امروز داشتم به روز اول مدرسم فکر میکردم، کامل یادمه چه گذشت و چه زود گذشت و مدرسه هم تموم شد و بدبختیای دیگه اومد.

علی 1389/06/31 ساعت 14:58 http://myearth.blogsky.com

اه ه ه ه ه ه...
مدرسه شروع شد...
-----------------------------------------
تو اصلآ نگران نباش
احـتــــــــــــــــمـالـــــآ خدا آدمت می کنه.

محمدرضا:اه چرا؟!خدا رو شکر.دیگه حالم داشت از تابستون به هم میخورد.

مگه تو هنوز من نشدی؟
ولی تابستون اصلا حال نداد

آدم سخت پوس باشه باید دی.وس باشه
نشه مایوس , تا آخرت چند روز راهه؟

محمدرضا:الان میخواستی بگی من عرفان گوش میدم؟این آهنگش که قدیمیه...

آخه دیوث واسه مجردا معنی نداره.
من خیلی استرس دارم.امروز به کلی جوگیر شدم.اول مهر و عید نوروز را قاطی کردم.آشپزخونه و هال و اتاق ها را زیر و رو کردم و جارو برقی تو اون دستم و اسکاچ تو اون یکی دستم.بعد بدو بدو رفتم کیف و جامدادیم را شستم و بعدشم با لباسام رفتم زیر دوش.وقتی از حموم اومدم تازه فهمیدم فردا فقط مدرسه ها باز میشن.به خدا سال تحویل نمیشه

جواب کامنتت:
خدا مشغول به خلقت انسان بود و از خلقت هر انسانی که پشیمان می‌شد آن را مچاله می‌کرد و در سطلی می‌انداخت..
حالا ما در آن سطل هستیم. که شما به آن ایران می‌گویید...

محمدرضا:البته ایران یه زمانی واسه خودش شاخی بوده ها!

niki 1389/07/01 ساعت 14:11

محمدرضا:میخندی؟!

آره آقا عرفان گوش میدم به تو چه؟(جواب خاکی ای)

علی 1389/07/01 ساعت 16:48 http://myearth.blogsky.com

اما من از تابستون اصلآ بدم میاد.
البته فک کنم داشت یواش یواش
خسته کننده می شد

منم با اول مهر برگشتم
عکس فوق العاده ای بود.
مرسی

منم یه زمانی من بودم
اما کجاست یه زمانی؟
اگه می دونستم من رو از من می گیره
هیچ وقت هیج قولی بهش نمی دادم

محمدرضا:الهی!!

پری 1389/07/02 ساعت 01:08 http://www.n76p76.blogfa.com

سلام وب باحالی داری ! نه بابا ... خوشم اومد !

ای کاش این بصیر جارکش هیچوقت مزاحمم نمی شد...خودش میدونه داره شر میگه می یاد و تو کامنت دونی پستهای قبل نظر میذاره که کسی جز من نفهمه.چون میدونه اگه تو پست جدید کامنت بذاره چی میشه.

هادی: خب دیگه جوابشو نده بذار واسه خودش کامنت بذاره سرگرم باشه! ول کن بابا واسه چی جوابشو میدی خب؟

تو هم ماییدی با این من من ...
خب من نشو...!
روز اول مدرسه بد نبود نه؟
خوبه که میخندیم...
با وجود شخصیتی مثل من غم هم دارید؟
ریدن با این برنامه هفتگیشون...

به تو هیچ ربطی نداره...اصلا به کوری چشم تو هم که شده هرچه زودتر من میشم!!
تنها غم من وجود تو هستش عزیزم!!:دی
واقعا ریدن با این برنامه شون

من دلم میخواد تابستون بشه
الآن دانشگاهم (اصلا نمیخوام)

منم واقعا نفهمیدم کی ۳ماه تموم شد....

امسال احمقانه ترین سال بود قرار بود مثلا درس بخونم نهایتا میرم هنرستان (!)دیگه مهم نیس امسال سال خوبی نیس ولی تازه به حقیقت وجود ۳ یکیا پی بردم کلاسمونو میگم !!!

محمدرضا:هنرستان؟چه رشته ای میخوای بری؟

nazanin 1389/07/05 ساعت 21:20

همین جوری دوباره زد بسرم

محمدرضا:به سلامتی!

نازنین 1389/07/13 ساعت 10:46

جالب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد