آتش نشان

شلنگ به دست...!!

آتش نشان

شلنگ به دست...!!

من...دیگه من نیستم!

فکر کنم سه چهارم کسایی که تو وبلاگم میان منو دیدن و با اخلاقم آشنان...میدونن که از هر فرصتی استفاده میکنم که یه تیکه ی خنده دار بندازمو بقیه رو شاد کنم...

ولی من...دیگه من نیستم!

نمیدونم تا کی ولی مطمئنا برا یه مدت طولانی دیگه اون آدمه شاد و خوشحال نیستم.کارم شده اشک و گریه و بغض و ناله و آه و ...

هادی جون فعلا تا وقتی که من دوباره من بشم وبلاگ دستت باشه...حالا حالا ها دیگه آپ نمیکنم. خیلی ببخشید ولی فعلا بهتون سر نمیزنم.هادی مواظب وبلاگ باش...

بچه ها فعلا تا وقتی برگشتم...وقتشو فقط خدا میدونه.



پ.ن:من خیلی خرم...

دنیای این روزای من...

ای بابا... شوخی شوخی گذشتا... من دوست ندارم... راستش می ترسم... مدرسه()... فقط 26روز مونده...

واقعا راست میگن تو یه چشم به هم زدن میگذره... انگار همین 3 سال پیش بود که تو WorkBook با اون پسره مصاحبه میکردیم و مینوشتیم I am 13 ...! انگار همین 8ماه پبش بود که کارنامه نوبت اولو دادن دستمون و داشتیم میزدیم تو سر خودمون که غلط کردیم و از این به بعد دیگه درس میخونیم... انگار همین 4ماه پیش بود قیصری داشت میگفت بچه ها بخونید درساتونو ،خدا شاهده داشتیم کسایی که شهریور موندن اینجا... ولی آریان اونجا نبود...اونجا نبود تا حرفاشو بشنوه...(ما شنیدیم و از اون به بعد درس خوندیم؛فقط من صبح امتحان که از خواب پا شدم هنوز فصل 4 تموم نشده بود فصل5 کلا مونده بود!)... انگار همین 2ماه پیش بود که کارنامه پایانی رو دادن و ما غریو وااای سر دادیم و گفتیم خاک بر سرمان!

با خودم گفتم یه سال گذشت و هیچی درس نخوندم... حالا دیگه واقعا باید شروع کنم؛ این تابستون نباید مثل تابستونای قبل باشه! تابستون شروع شد و با بچه ها میرفتیم کلاسهای تقویتی مدرسه... ولی چه میشه کرد؟ بازم درس نخوندم و این اواخر، سر کلاس هم نمی رفتیم و برنامه مون شده بود: جمع شیم جلو مدرسه- یه کم ولگردی و در آخرG-net ... حالا دیگه گیم نت هم نمیریم و روزای من به بطالت کامل میگذرن... کار جذابش اینه که میشینم هری پاتر میخونم! از وقتی هم که قضیه این نیروگاه بوشهر اومده وسط، سیگنال کانال ها همگی ته کشیدن و GEM TV هم نمیشه نگا کرد... و الآن میگم بذار مدرسه ها شروع شه، عین مرغ درس میخونم... غافل از اینکه آبانماه PES2011 میاد و مگه میذاره درس بخونیم؟... اصلا مگه میشه فوتبال رو کامپیوتر نصب باشه و اون کمپیوتر خاموش بمونه؟... ولی از طرفی هم دوست دارم مدرسه ها شروع بشن؛ خداییش حال میده... مگه مدرسه فقط درس خوندنه؟   آدم میتونه همون لذتی که بعد از حل یه مسآله ریاضی بهش دست میده رو تو کوبوندن یه سیب شل و ول بالا سر میز فربود و کربلی یا رو سر آریان بدست بیاره!(آریان اون سیبه هنوز یادم نرفته ها...)

*خبر رسیده مبتکران امسال وحشتناکه...!

*Special effect فقط سریال ملکوت! مخصوصا اونجایی که اون فرشته حرکت زد زنجیرا پیچید دور حاجی؛ خدا نکنه S.Effecter فیلم آواتار این سریالو ببینه؛ فکر کنم از فرط خنده سکته کنه! من فقط قسمتای اولشو دیدم (یعنی به خاطر همون دیگه بقیشو ندیدم)؛...

*این دفعه آهنگ معرفی نمیکنم، برید به godcolor.com؛ اگر عاشق wallpaper هستید...

*چی؟ آهنگ میخواید؟ رضا اردشیری – چشمای خیس...

من و هادی...

اگه تازگیا سه شاتگان به دست رفتید که هیچ ولی اگه نرفتید برید این پستو که هادی(red beetle) گذاشته بخونید...