آتش نشان

شلنگ به دست...!!

آتش نشان

شلنگ به دست...!!

مزخرف ترین روز زندگی...

صبح که از خواب پا میشی امیدواری که امروزت حداقل اگه از دیروز بهتر نمیشه بدتر نشه...

میری مدرسه...زنگ اول و کلاس جغرافیا که کلا میگذره به نقاشی کشیدن و شرو ور نوشتن تو ی دفترچه که کلا مخصوص همین کاره!!

زنگ دوم امتحان دفاعی میدی ...

زنگ سوم جواب امتحانای شیمی رو میگیری ...

سر کلاسی و معلم داره ورقه ی بقیه رو صحیح میکنه که مامانت زنگ میزنه به گوشیت میگه کیفشو تو اتوبوس گم کرده ... میگه باید بری ببینی میتونی پیداش کنی یا نه!!!

زنگ چهارم که مثلا زنگ کامپیوتره میشینی با بچه ها تو لپ تاب یکیشون قهوه تلخ اورجینال(!) نگاه میکنی...

زنگ میخوره و میری سراغ کیف... کیف که پیدا نمیشه ولی به مسئول اون خط میسپری که اگه خبری شد بهت خبر بده!

میری خونه...داری ناهار میخوری.ساعت حدود ۴...داداش کوچیکت گوشی رو آورده میگه دو تا میس افتاده برات!نگاه میکنی ببینی کی زنگ زده...یه جورایی تعجب میکنی.پیش خودت میگی شاید کار مهمی داشته...زنگ میزنی بر نمیداره...بهش اس میدی...

وسط اس ام اس بازی یه دفعه همراه اول کرمش میگیره دیگه اس از گوشیت بیرون نمیره...حالا تو هی زور بزن...مگه میرسه بهش(اصولا خر ما از بچه گی کره خر بود!!)

خیر سرت پا میشی با مامانت بری بیرون دور بزنی که وسط خیابون بحثتون میشه...هنوزم داری زور میزنی که اس بدی و از اون ورم مامانه سیریش شده بد!!!

...

داری بر میگردی خونه که بهت اس میدن میگن طرف ازت ناراحت شده که چرا جوابشو ندادی...باز زور میزنی بهش اس بدی...ولی شانس که باهات قهر کرده باشه همین میشه دیگه!!

میای خونه...دلت به این خوشه که دیگه تموم شد...میتونی آروم باشی که داداش کوچیکت میاد عین انننن شروع میکنه کرم ریختن!!هرچی سعی میکنی خودتو نگه داری نمیشه که نمیشه... یه جوری میزنیش که اشکش دربیاد و با گریه بره پیش ننه بابات!!!

باز دوباره ۱۰ دیقه بعد میاد شروع میکنه کرم ریختن.این دفعه دیگه صبر نمیکنی همون اول کار آخرو میکنی!!دوباره میزنی اشکش دربیاد!!این دفعه دیگه باباهه جو زده پا میشه میاد شروع میکنه داد بیداد...تو هم که قرو قاطی شروع میکنی صداتو بالا بردن که کم نیاری و به میمنت حضور مادر دعوا به همون جرو بحث ختم میشه...!!میری تو اتاقت که تنها باشی و بگیری بخوابی که دوباره باباهه میاد شروع میکنه جفت پا میره رو مخت!!...

اون هم که جواب اس هاشو نتونسته بودی بدی باز بهت اس میده...دیگه داری میترکی...

واقعا دیگه نمیدونی چیکار کنی...

میری کامپیوترو روشن میکنی و درحال گوش دادن به آلبوم فرامرز اصلانی این پستو مینویسی...


پ.ن:یه روز خوب میاد...!!

پ.ن۲:به قرآن من ۵ تا رو نوشتم برات فرستاد...10 بارم فرستادم...اصلا هروقت دیدمت نشونت میدم!نیومد دیگه چیکار کنم؟!:((

پ.۳:خدایا روزای بعدو بخیر بگذرون!

نظرات 16 + ارسال نظر
mokherend 1389/08/20 ساعت 09:56 http://mokherend.blogsky.com

دیروز برای من خیلی خوب بود یکیو که انقد دوسش دارم که نمیخوام سر به تنش باشرو تو خیابون دیدم محل سگ بهش ندادم و خودم کلی حال کردم.

یاسی 1389/08/20 ساعت 14:14

جواب اون سوالاییو که نتونستی حل کنی گذاشتم تو وبم
همراه اولو که کرمش میگره دیلور نمیشه رو خوب اومدی!عواقب بدی داره!

باقالی 1389/08/20 ساعت 20:39 http://3soooot.blogsky.com

ایرانول بدون قطعی..!
سگ در صد تضمینی ...!
به جان خودت ...!

اما از نظر ت..خمی بودن روز من تقریبا هر روزم همینه...!

جون تو واسه من هیچ ارزشی نداره
خوش به سعادتت

niki 1389/08/20 ساعت 22:01

1.چقدر واقعا شما بعضی روزا درسای مهمی دارید !!
2. تا رسیدن به خونه اتفاق زیاد بدی که نبوده !!
3. در کل میشه گفت اگه اس دادن اون ی نفر به تو نبود زیادم روزت بد نبوده !! دیدیش بزن یکی تو گوشش !! :)
4. حالا چرا بچه رو کتک میزنی !!
5. اینم تجزیه تحلیل این جانب از روز شما !!

عجببببببب!!

niki 1389/08/21 ساعت 21:21

منظور ؟؟؟

ناراحت نباش خون کثیفتو آلوده نکن خونسرد باش yesterday ؟

zizoo 1389/08/22 ساعت 17:21 http://seven-stones.blogsky.com

درست میشه غصه نخور
آپم

منم به نشانه ی اعتراض به نداشتن آزادی بیان در این وبلاگ نظر نمیدم!؟؟!

آپم!!

سلام
(امروز به همه سلام کردم گفتم به تو هم بگم دیگه تکمیل شم...
الان وا۳ یه هفته سالم شدم!!!

علیک سلام...
خدا رو شکر

آپیدم...

یاسی 1389/08/26 ساعت 17:44

عیدت مبارک
.
.
.
راستی آپم!
کم پیدایی نیستی هستی در قید حیات هستی؟

سلام اتش نشان
دارم میسوزم
از بس ۱۷ سالگی بده
از پسر ها بیننده کم دارند
میتونی بیای خاموشم کنی
لطفا تو راه یکم فکر کن ببین میتونیم تبادل لینک کنیم یا نه

بهاره 1389/08/27 ساعت 10:18

فیلتر شدم....
میخوام برم وردپرس ولی اگه بتونم آرشیو این وبلاگ فعلیم رو به وردپرس انتقال بدم خیلی خوب میشه...

Unicorn:بله مطلع شدم!
موفق باشی...

یاسی 1389/08/27 ساعت 13:42

به حرمت آفریده شدن اولین گوسفنده آسمانی که جان حضرت اسماعیل را نجات داد 7 مرتبه با صدای بلند بگو بع بع

امروز خیلی مواظب خودت باش این جماعت براشون گاو و گوسفند فرقی نمی کنه… نگرانتم!
عید قربان مبارک
کسی جرعت نداره وا۳ من ازین اس ها بفرسته ولی من اینا رو واسه چنتا از بروبکس فرستادم!!

یاسی 1389/08/27 ساعت 13:46

چنتا دیگه هم بود البته!!
وا۳ سن شما خوب نیس !!

تو باز روت زیاد شدا عمویی!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد