آتش نشان

شلنگ به دست...!!

آتش نشان

شلنگ به دست...!!

الو...سلام

(صدای زنگ تلفن خونه...)

من:الو...

اونور:الو سلام.

-سلام بفرمایید؟

-سلام خوبی فائزه جون؟!

-خانم اشتباه گرفتید.

-برو گمشو فائزه من دیگه صدای تورو نشناسم برم بمیرم که.

-خانم میگم اشتباه گرفتی من پسرم.چی میگی؟!؟!

-هه!راست میگی؟!ببخشید...خدافظ!




پ.ن:من صدام از بابام کلفت تره!!!

پ.ن۲:اون طرفی ها که پرچم سفید نشون دادن.ما هم دیگه نشون بدیم(پرچم سفید رو میگم هی فکر بد میکنید!)به خوبی و خوشی تموم شه بره.

پ.ن۳:صلوات بفرست!!!!!!

آی بخندیم اگه...

آی بخندیم اگه تعداد سهمیه های ایران تو جام باشگاه ها بشه ۳ تا اونوقت استقلال نره

جام باشگاه ها!!!!




پ.ن:قهرمانی پرسپولیس مبارک!!!

پ.ن۲:پست اردو رو هم مجبور شدم حذف کنم...ببخشید دیگه بابایی و نی...خانم.

ولی چت روم هنوز متعلق به شماست!!!

خرداد هم اومد...

این سال تحصیلی چقدر زود گذشت...همین جوری الکی الکی تا خرداد اومدیم٬خداییش هیچی هم درس نخوندیم٬حالا هم که دیگه امتحانا شروع شده و ما هم مثل خر موندیم تو گل!!!(البته بلا نسبت خر!!)انصافا نمی دونم چیکار کنم؟!الان یه هفته س به خودم میگم از امروز دیگه شروع می کنم به درس خوندن ولی تا کتاب رو باز می کنم فکرم پرواز می کنه به آسمون هفتم...!!!

خدایا هشت ماه رو خودت بخیر گذروندی این یه ماه هم روش دیگه!!!خودت یه کاریش کن...

من که دارم از همین الان خودم رو  برا شیشه ایستک هایی که بعد از گرفتن کارنامه ها توسط والدین محترم به فیها خالدونمون میره آماده می کنم...به شما هم توصیه می کنم این کارو کنید(پورتن...مناسب تن!!!)



چت روم!

خداییش خودم آخر نفهمیدم که وبلاگ راه انداختم یا چت روم برا دو تا از بازدید کننده ها؟!

ددی جون و نی...خانم جرقه های این پست متعلق به شماست٬برای هرگونه کل کل٬

صحبت دوستانه٬دردو دل و...!!!





پاورقی:اگر حوصله داشتید به نظرات پست اردو یه سر بزنید.حدوداْ نظر ۲۰ به بعد.

بد شانسی یعنی...

آخه دیگه بدشانسی بدتر از این مگه ممکنه؟!آخه یه آدم چقدر می تونه بدشانس باشه؟!

امروز تو مدرسه یه اتفاقی افتاد(برا دو تا از بچه ها)که همه معنی واقعی بد شانسی رو فهمیدیم.

ماجرا از این قراره:

زنگ آخر معلم نداشتیم.رفتیم تو حیاط٬یه هو دیدیم دو سه تا از بچه های کلاس دارن از رو دیوار مدرسه فرار میکنن.دو تای اولی از دیوار پریدن.اما سومی رو دیدیم که داره با سرعت تمام برمی گرده.وقتی ازش پرسیدیم چی شد؟چرا نرفتی؟برگشت گفت:سهیل و فربد رو مستخدما گرفتن.اول فکر کردیم داره شوخی می کنه ولی بعد از تحقیقات گسترده متوجه شدیم وقتی این دوتا بدبخت رو دیوار بودن یه ماشین از آموزش و پرورش داشته از اونجا رد میشده و می خواسته بیاد تو مدرسه ی ما که این دو جوون بخت برگشته رو٬رو دیوار می بینه و اونارو به مدیر تحویل میده.

بچه ها همگی بر این باوریم که (......)این دو عزیز پاره خواهد شد اما یکیشون می گفت حل شد.

اما احتمالا همون(....)پاره شده باشه.

از ته قلب براشون دعا می کنیم.ایشالا ایستک هاش زیاد سایز بزرگ نباشه!!!(غیر هم کلاسی ها زیاد فشار نیارن متوجه نمی شن).



پاورقی:بابایی فردا دیگه با کفش خودت بیا مدرسه!!!