آتش نشان

شلنگ به دست...!!

آتش نشان

شلنگ به دست...!!

اختلاف !

جمعه شب تولد دوتا از بچه ها بود ... دعوتمون کردن رستوران ! من رستورانشو بلد نبودم واسه همین با یکی از دوستام قرار گذاشتم که از فلکه باهم بریم و این دوست گرامی طبق عادتش ده دیقه دیر تر از ساعت قرار اومد !

تو این ده دیقه همینطوری واسه خودم چرخ میزدم که رسیدم جلوی یه موبایل فروشی ! وایسادم قیمتارو نگاه کردن ... یه مادر با بچه ش که حدودا پنج یا شش ساله بود هم اونجا بودن و داشتن نگاه میکردن ! مامان گفت پسرم این خوبه گفت نه این دفه دوربین دار باید بخری برام !! من دوربین دار میخوام !! ...

خلاصه راه افتادم اومدم پایین تر دیدم یه بچه تو همون حدود سنی نشسته گوشه ی پیاده رو ی ترازو گذاشته جلوش و یه دسته فالم تو دستشه ! دوتا دختر جوون اومدن پیشش گفتن بیا علی برات ژله خریدیم ! پسره ژله رو گرفت گفت این دفه که اومدید برام پاستیل میخرید ؟ ...




*من غلط کردم دیگه فحش نمیدم !!




بر خرمگس معرکه لعنت !!!

سلام بچه ها !

خواستم بگم مثل اینکه ی نفر  با اسم من تو دو تا از وبلاگا ( قاب عکس چوبی و هفت سنگ ) نظر خصوصی گذاشته و ی سری چرت و پرت گفته !

گفتم که اگه یه وقت کسی اومد واسه شما هم با اسم من نظر گذاشت و شرو ور گفت بدونید که من نیستم ...




*پیشگیری بهتر از درمان ... !

*چشم ندارن پیشرفت و معروفیتمو ببینن دیگه ... همه ش برام حاشیه میسازن !!!


** هفدهم تولد وبلاگم بود ... یک ساله شد پسرم !!

سیزده به در ... !

سلام ! خوبین همگی ؟!

من خوب نیستم ! اصلا حال نمیده ... عید دوست ندارم ! اصلا عید خوبی نبود ! خیلی براش برنامه ریزی کرده بودم . میخواستم روزی سه ساعت درس بخونم ولی نمیدونم چرا نشد !! اتفاقا دیشبم که با عمه م چت میکردم اونم میگفت میخواسته درس بخونه ولی نتونسته !!

ولی واقعا عید مسخره ای بود !! کلا به تا ساعت دوازده خوابیدن و تلویزیون و کامپیوتر و اینترنت و تمرین تو شهر جدید هشتگرد (!) گذشت !

فردا هم مثل هرسال واسه سیزده میریم ولایت !




*ولایت = طالقان !!

*سبزه یادتون نره ... گره بزنید ! به یه دونه هم اکتفا نکنید چند تا گره بزنید که بالاخره یکیش بگیره ! همه شم گرفت که چه بهتر !!

نوروز !

امسالم گذشت ...

خیلی کارا باید میکردم که نکردم! خیلی اتفاقا باید میفتاد که نیفتاد !

خیلی کارا رو نباید میکردم که کردم! و خیلی چیزا که اصلا فکرشو نمیکردم اتفاق بیفته ولی اتفاق افتاد!


امسالم گذشت ... 

به خاطر خیلی از کارایی کردم پشیمونم ... به خاطر خیلی از کارایی که نکردم هم پشیمونم !


امسالم گذشت ...

با همه ی بدیا و ناراحتیاش ... با همه ی خوبیا و خوشیاش !

با همه ی دور هم بودناش ... با همه ی دور از هم بودناش !


آره دیگه امسالم گذشت ...



*فقط یه خواهش ٬ خدا بکن سفارش... عزرائیل امسال  تنبل باشه تو کارش !!!!

*امسال که نشد ... سال بعد ایشالا !!

*سال تحویل بابام خونه نیست :(

*سال خوبی داشته باشید ... عید همه تونم مبارک !

دیگه تنها شدم من ... !!!

دیگه ازین زندگی خسته شدم ... دیگه نمیتونم ادامه بدم ! واقعا حالم ازین دنیا و این زندگی بهم میخوره ... ! آخه یه آدم چقدر میتونه نامرد باشه ؟!؟! اصلا همشون همینجورین ... همشون آدمو وسط راه تنها میذارن !! اصلا از اولم من براش مهم نبودم ! از اولش باید میفهمیدم که همه ی حرفاش دروغه ! واقعا نمیدونم باید چیکار کنم ؟؟!

.

.

.

.

.

.

.

.

آره دیگه هادی ولم کرد رفت!! دیگه تو این وب نمی نویسه!!!! ... از اولشم دنبال پول بابای من بود!!!