آتش نشان

شلنگ به دست...!!

آتش نشان

شلنگ به دست...!!

متن یه آهنگ از آهنگای همون اسطوره...


شنبه روز بدی بود...

           روز بی حوصلگی...

                وقت خوبی که می شد غزلی تازه بگی...


ظهر یکشنبه ی من ...

      جدول نیمه تموم...

                       همه خونه هاش سیاه...

                                روی خونه جغد شوم...

       

صفحه ی کهنه ی یادداشتهای من،

            گفت دوشنبه روز میلاد منه...

               اما شعر تو میگه که چشم من، تو نخ ابره که بارون بزنه،

                                                   آخ اگه بارون بزنه... آخ اگه بارون بزنه...


  غروب سه شنبه خاکستری بود...

       همه انگار نوک کوه رفته بودن....

            به خودم هی زدم از اینجا برو...،

                                اما موش خورده شناسنامه من...


عصر چارشنبه ی من،

          هه ، عصر خوشبختی ما...

             فصل گندیدن من،

                     فصل جون سختی ما...


روز پنج شنبه اومد...

     مثل سقاهک بید...

  رو نوکش یه چیکه آب،

                  گفت به من بگید بگییییید...



جمعه حرف تازه ای برام نداشت...

   هر چی بود بیشتر از این ها گفته بود.....

                                                         ...

وقتی ندانستی چکاره ای، ریده شدن را باید!

سلام...

چی؟ از مدرسه بنویسم؟ خودتون شاهد باشید من میخواستم یه چی دیگه بنویسم ولی اتاق فرمان گفت درمورد مدرسه بنویس!

بدبختی اینجاس مدرسه هم هیچی نداره... 


این هفته هشت تا امتحان داریم... تا اینجا سه تایی که دادیمو ریدیم...اون هم چه ریدنی! با یه دل پر ریدیم! 


دیگه اینکه سجاد و آریان و امیر جریمه شدن 5 بار از جزوه فیزیک بنویسن!


دیگه اینکه گور بابای اتاق فرمان، از خودم مینویسم!


دیگه اینکه مادربزرگِ مادرم در سن 95 سالگی مرد! من هم کلا دیروز پسرخالمو نگه داشتم! سه سالشه و بسیار بسیار پدر درمیاره...!


دیگه اینکه یادتون هست گفتم یکی بیاد منو برینه؟ هنوز کسی پیدا نشده ها، یکی بیاد... شاید این جمعه بیاید شاید...


دیگه اینکه از کمکهای نقدی و مستقیمتون درباره موز رسانی واقعا متشکرم! ساختمش!


دیگه اینکه آدم اگه آدم بود که دیگه الآن ما رو زمین نبودیم...!


دیگه اینکه دیگه وقتی دیگ میاد به دیگ میگه روت سیاه، دیگه اون که آش نمیشه خب!؟ حالا "دیگه" مرد بود یا زن؟


دیگه اینکه از این به بعد هر کی بگه دیسک کمر، با من طرفه! قضیه رو ناموسیش نکنید!


دیگه...


آیا واقعا دیگه؟ آخه چرا... 


ولی باور کنید اون دیگه آش نمیشه، جمعش کنید... ولی آش مهرثمرین آش میشه! مخصوصا اگه مفتی باشه...!


آهنگ امروزمون:

 اندی  --  خوشگلها باید برقصن!


نگو که میخواستی کلیک کنی و ضایع شدی!

خرابشده مون...!

سلام به همگی...

میدونم دیر شده ولی اصلا حسش نیست...

موضوع دارم، ولی چون میدونم کسی نیست که بخونه، هیچ انگیزه ای ندارم تایپش کنم...

میخواستم یه آپ درست حسابی بنویسم ولی یادم افتاد  یه سری عکسهامو هنوز نریختم تو کامپیوتر، پس فعلا بیخیال...

این روزا مثل خر داریم امتحان میدیم و اوضاع مدرسه از همه لحاظ خرابه...

کتابخونه رو بستن چون متصدی کتابخونه مون سیاسیه!!! بیچاره رو اخراج کردن ولی کتابخونه همچنان بسته س...

سایت مدرسه هم که از هوگر به اینور بسته س... هر وقت میریم مسؤولش در رو قلف(!) کرده نشسته داره دانلود میکنه! بهش میگیم چرا راه نمیدی میگه احتیاج به نظافت داره هنوز همه چی به هم ریخته س!!!

سر کلاس فیزیک نشستیم یهو بو گند فاضلاب پر میشه تو کلاس!!! آخر سر ناظم اومده میگه فاضلاب مدرستون کنار کلاس شماست، مشکل پیش اومده، پاشید برید بیرون! آخه کجای دنیا کلاس فیزیک بخاطر بوی فاضلاب تعطیل میشه؟!؟!؟!...

معلم ادبیاتمون داره درمورد سر هم نوشتن کلمات ترکیبی زر میزنه، میگه روان نویس باید جدا نوشته بشه، مصطفی پا شده با جدیت تمام میگه آقا خودنویس چی؟ اونم سر همه؟!...

و اینکه بدترین امتحان هندسه تاریخ بنام کلاس ما ثبت شد! نزدیک 21 نفر فقط یک یا دوتا سؤال از هفتا سؤالو حل کردن! و جالب اینجاس که اون هفت نفر بقیه همشون 5 تا 7 سؤال حل کردن! عارف (گنده ریاضیمونه) حل میکرد و اطرافیاش کپی میردن!

و اینکه از تقلب بگم واستون که یه امتحان عربی دادیم، 11 نفری که کنار هم نشسته بودیم همه 16 شدیم...! 

و دیگه اینکه یه جور زدم تو تخ./مای سینا که هنوز بعد یه هفته میگه بعضی مواقع درد میکنه! حالا جالبیش اینجاست که شوخی بود...! میخواستم بزنم در ک/ونش که دستم یه کم پایینتر رفت و تاااپسخرتش!...

و اینکه کاش یه کم حوصله داشتم تا واستون بازم بنویسم... ولی خیلی بی حوصله م... بهتره بشینم سریالمو نگا کنم!!!

فعلا...

اونموقع ها خرمون با 160تا میرفت هیچ، تازه لایی هم میکشید!

یادش بخیر...


این روزا معمولا اول پستا اینه و بعدش هم چندتا خاطره از مدرسه و دوستان...

چه بده که هیشکی نیست پستا رو بخونه... تا مدرسه ها شروع شد یهو همه رفتن...

هیچ انگیزه ای هم ندارم پست قشنگ بنویسیم... آخه کی بخونه؟

داشتم میگفتم دلم واسه هوای ابری اول صبح سرد تاریک پاییزی تو راه مدرسه تنگ شده...

یه یادش بخیر بگیم از خیلی قبلتر... اولین روز تحصیلی تو این مدرسه تیزهوشانمون (یعنی اینکه ما هم تیزهوش!)... اولین زنگ مدرسه نشسته بودم کنار جواد، شهریار پشتم بود و من اسگل هم تحت تاثیر دوم راهنمایی ها که با چه ذوق و شوقی به هم سلام میکردن و از خاطرات پارسالشون میگفتن، اصلا حواسم نبود که خب شهریار هم اولین روزشه که اومده تو این مدرسه... برگشتم گفتم: سلام... تو هم تو این مدرسه درس میخونی؟ این جا معلما چطورن؟ زنگ ورزشها چی؟ حال میده؟ اون هم هی میگفت که نمیدونم... با خودم میگفتم که چقدر خنگه(آخه اونموقع فحش دیگه ای بلد نبودم ولی الآن میتونم بگم ک/وون) همش میگه نمیدونم... اونموقع ها محمدرضا موهاشو با شونه صاف میکرد با ژل میچسبوند وسط کله ش... وااااای... چه دورانی بود اونموقع ها... اولین جلسه زنگ فارسی یه مثبت گرفتم، رفتم خونه با کلی ذوق و شوق رفتم به مامان جونم گفتم: مامانی... مامانی... یه مثبت کله گنده گرفتم!

اونموقع ها سینا با عارف دعوا میکرد ...

 من با عارف دعوا میکردم ...

ما با عارف دعوا میکردیم...

 اونموقع سینا قورباقه بود(دبیر ادبیاتمون گفته قورباغه رو اینجوری هم مینویسن)...

 اونموقع محمدرضا خز نبود...

 اونموقع درس نمیخوندم ... الآن درس نمیخونم...

اونموقع کمرم مستحکم بود مثل چنار!... الآن کمرم مستحکمه مثل فریور!

اونموقع موز ارزون بود...

اونموقع میرزکی ساندویچ درست نمیکرد، داداش مدیرمون ساندویچ درست میکرد... یادش بخیر چشماش خیلی باحال بود...

اونموقع سال اولی ها کله شون س/کسی نبود ولی الآن همشون کله سکسین!

اونموقع نمیدونستم وبلاگ چیه...

اونموقع میرفتم گوگل... الآن هم میرم گوگل...

اونموقع از وجود موهبتی تحت عنوان xnxx.com غافل بودم...

اونموقع پولام پس انداز میشد یهو کلی حال میکردم... ولی الآن چه پولی... چه کشکی... ای خدا بگادت احمدی نژاد...! که هم مارو گاییدی هم خدارو!

اونموقع زنگ هنر میرفتیم تو حیاط قاطی درختهای کاج... معلممون میخوابید یادش بخیر... 

اونموقع نمره 18 میگرفتم میگفتم دارم افت میکنم... الآن نمره بالا 12 بگیرم میگم خوبه دارم پیشرفت میکنم...!

اونموقع خدا دوستمون داشت چون سجاد نداشتیم! ولی هیشکی نفهمید چه موقع و چه گهی خوردیم که خدا این عذابو نازل کرد... اونموقع میرفتیم saji5000 شخصیت خودمون رو از انتخاب رز های سفید و قرمز میشناختیم...!

اونموقع عمه رؤوف جوون و خوش هیکل بود خیلی حال میداد...

اونموقع باباهامون پسر عمو بودن ولی الآن بابام پسرعموی بابابزرگشه...!

اونموقع مصطفی ریاضی رو 11 میگرفت ولی الآن... 

اونموقع اگه مسابقات میرفتی اردبیل، امکان داشت بخاری نباشه از سرما یخ بزنی...!

اونموقع ابی موهاش خوشگل بود...

اونموقع با چاووشی خیلی حال میکردم! ولی الآن جورابای بابامو نمیدم بکنه!

اونموقع ها celine dion رو نمیشناختم...!

اونموقع ها justin bieber هم یه پخی بود مثل خودمون ولی الآن یه پخیه بدتر از ما!

اونموقع ها شنبه ها زنگ چهارم که هیچ، زنگ پنجم میرفتم کلاس کامپیوتری که با من میشدیم 6نفر!

اونموقع ها...

(بالاییه مسأله خصوصی بود!)

اونموقع ها یه بار پولام گم شد دربست گرفتم تا خونه!!!

اونموقع ها یه هفته کلا با سرویس رفتم خونه ولی از اون به بعد الآن پنجمین ساله که خودم یه مسیرو میرم و میام... کل بنر ها و تابلوهای اطرافو حفظم! 

اونموقع ها آرزو ها داشتم...

اونموقع ها... ولی بسوزه پدر رفیق ناباب! اگه با این محمدرضا رفیق نبودم الآن شاگرد اول کلاس بودم! همیشه جلو پیشرفتهای منو میگیرفت و میگیره...!


اونموقع ها....


 



اوج بی بعدی!/بعدی!

مدتی نبودیم....  

حال نداشتیم....  

 

برگشته میگه هیسسسس! یه وقت سلیمی نشنوه، حرفشو میکنه تو حلقم که بخورم... من هم میخورم! نمیتونم بهش نه بگم... بهش میگم باشه اشکال نداره اصلا از فردا اسممونو بنویس بده به سلیمی... تو گوشش میگم به تخ...م! 

 

اون یکی برگشته میگه یادش بخیر تو هر خیابونی راه میرفتیم، بیست و پنج نفر میگفتن سی دی زهره هزار تومن! میگم آره دوم راهنمایی بودیم فکر کنم؟ چقد خر بودیم! یعنی الآن نیستیم؟ 

 

میگه بیا بریم خواننده شیم! برو خدا روزیتو جای دیگه حواله کنه! آخه داماد سربالا؟ 

آخه میگن فرهاد خودکشی کرده، نظرت چیه خوانندگی رو بیخیال شیم؟ 

 

تا اسم فرهاد رو شنیده، خیلی سرخوش اومده میگه بچه ها بچه ها فرهاد تو آهنگش میگه کاند/وم! گوشاش کره، فرق بین کندور و کاند/وم رو نمیفهمه! 

 

یعنی از این به بعد ترکی صحبت کنیم؟ 

 

آخه ساندویچ های مهرثمرین کجاش خوشمزه س؟ زر مفت میزنه واسه من...  

 

میگم فردا هم امتحان فیزیک دارم هم ریاضی! چه خوبه که بیخیال بیخیال دارم ول میچرخم و قهوه تلخ اورجینال (!) نگاه میکنم! 

 

پست قبلیمو تکذیب میکنم! فقط و فقط اورجینال بخرید! حالا میخواد یک میلیارد دلار هم در بیاره، اگه داره گران میده انشالله کوفتش بشه! اگه نه هم که باز کوفتش بشه! آخه چقد مایه داری پدرسوخته!؟ 

 

یکی بیاد منو برینه از این سرخوشی دربیام! 

 

داشتم میگفتم یادش بخیر پستهای تابستون! چه حس و حالی داشت... درس میخونیم... 

 

ابی ترکونده با این آهنگ نوازش! به هر کی که تونستید بلوتوث کنید، بذارید آهنگ جهانی شه! 

 

خداحافظ آیا؟ 

 

...