آتش نشان

شلنگ به دست...!!

آتش نشان

شلنگ به دست...!!

حروم خور!

جان مادرت، هر کی که هستی، پول منو بیار بذار سر جاش! باور کن نیاز دارم!!

اون دفعه مسابقه رو بردیم خوشحال بودم بهت چیزی نگفتم ولی ایندفعه امتحانو ریدم اصلا هم حال ندارم! زود باش پول منو بده!


* مدرسه مون دزد داره!


* امتحان زبان فارسی ...   ... تر تر! شاید 15 بشم!


* بهاره خانوم divorced داستان داره، ما با این تیکه کلی هم حال میکنیم!!


* این روزها حس میکنم همه حالشون از من بهم میخوره! شما چطور؟!


* من با پشتکاری قوی ادامه میدم! انجام وظیفه!


* راستی تابستون داره میاد... این دور و اطراف دوباره شلوغ میشه!


* راستی میخواستم بگم من واسه اعتراض به سیستم آموزشی دارم همه امتحانامو بد میدم! وگرنه همه رو بلدما؟؟!!

سلام... 

 

نمیدونم الآن جو گرفته یا نه... 

 

ولی فکر کنم divorced شدم! 

 

 

 

اصلا خوب نیست...  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

 

* امتحانارو دوست ندارم... نمیخوامشون!

سلام... 

   

یه اتفاقی افتاده خیلی مهم! درحدی که مثلا مسیر زندگیتونو عوض کنه! پس اگه خوشبختین حواستون باشه مسیرتون عوض میشه بدبخت شدین تقصیر من نیستا؟!... (من همچنان با مزه م!) خبر اینکه، 

 من ، 

 شخصیت به این خفنی ، 

 عضو فعال گروه Li Boys ، 

 به این درازی !، 

 برگشتم دارم مینویسم!!! درک میکنی؟ در مخیله محدودت میگنجه؟ اصلا میفهمی؟!!! 

اولش خواستم برم دستشویی... بعد فکر کردم دیدم وبلاگنویسی میتونه جذابتر از دستشویی باشه! بر آن شدم بیام ببینم چه خبره... در همین حد!

 

*  من همچنان بی تربیتم! 

 

*  راستی ما داریم بچه دار میشیم! بابا میشم؟! پول دادم دکتره واسمون "برد پیت" دربیاره! 

 

*  "پدر ، مادر ، ما فرهنگمان برهنه است! "  از اونجایی که یه مصرع از شعر جدیدمه، بخونید: " ... برهنهیست!" 

 

* کور بشه چشم حسودایی که افروزو چش زدن!  

 

*منوری رید بهمون! حال داد نه؟   دم شوشتری گرم! 

 

* میبوسمتون!!! چه پسر، چه دختر! آخه من همچنان بیشعور هم هستم! 

 

*راستی، کسایی که هوگر اومدن غرفه تاریخ، تقریبا 10% حرفام چرت بود! کسایی که از پارس نا امید شده بودن، تجدید نظر کنن! فقط میخواستیم یه کم حال این متعصب ها رو بگیریم!! وگرنه من اطلاعاتم کامل بودا؟ یوقت فکر نکنید بلد نبودم! 

 

 

راستی!!! ممد یه پست نوشته بود که من دیگه نمینویسم!

 واکنشاتون کشته منو! آدم رفیقای واقعیشو میشناسه! درضمن، ممد من اون نظرو نذاشتم؟!؟ یکی با اسم من گذاشته!!! و میدونم کیه! از اون "ها" گفتنش تابلوه!

 

غصه ی فردارو بیخیال!


امشب یه حسیه که میخوام برم کچل کنم و ابروهامو بردارم و 


فردا صبح برم مدرسه تف کنم تو صورت سلیمی و اسحاقی و،


بعدش برم بزنم شیشه مغازه ها رو بشکنم و فرار کنم و...


بعدش برم سی دی فروشی هارو به هم بریزم و...


 میرم سر کوچه، یه بسته سیگار بخرم و دوتا ساندیس ۲۰۰تومنی با یه تیتاپ ۱۰۰تومنی...،


بعدش برم وایسم سر کوچه مدرسه دختروونه موس موس کنم یه دافی مخ کنم(!)...،


دستشو بگیرم بندازم تو تاکسی بریم بالا کوه و ............................(!) و بعدش بشینیم دوتایی سیگار بکشیم و اون تیتاپ صدی رو نصف کنیم، نصف مال من و نصف مال اون و هر کدوم یه ساندیس دستمون، بکشیم و بخوریم و از زندگی لذت ببریم!


تقریبا نزدیکای ساعت ۵ که هوا داره تاریک میشه و خورشید غروب میکنه بریم رو صخره و لب کوه وایسیم و با تمام قدرت با اون صدای خوشگلم که بعضی مواقع اوج میگیره ، با هم داااااد بزنیم به تخمممممممممممممممممممممم!!!(یکیش واسه خودم و یکیش رو هم واسه اون بحساب میاریم!)


آخر شب میام خونه، به جزوه فیزیک و عربی رو نگاه میکنم و میگم‌ :


« به کوری چشم حسودا! »







Li

بترکه چشم همه حسودا! ای خدا!!

دو ساعت نشستم پست نوشتم همش پرید!